شعر
اعرابي اي خداي به او داد دختري
و او دخت را به نسبت خود ننگ مي شمرد
هر سال کز حيات جگر گوشه مي گذشت
شمع محبت دل او بيش مي فسرد
روزي به خشم رفت و ز وسواس عار و ننگ
حکم خرد به دست رسوم و سنن سپرد
بگرفت دست کودک معصوم و بي خبر
تا زنده اش به خاک کند , سوي دشت برد
او گرم گور کندن و از جامه پدر
طفلک به دست کوچک خود خاک مي سترد.
باستاني پاريزي
+ نوشته شده در جمعه 20 فروردين 1395برچسب:شعر,شعر زیبا,شعر در مورد دختر,اعرابی خدا به او داد دختری, ساعت 22:25 توسط آزاده یاسینی
|